برگ زرد
نور دیده
به دیدنت جان می فشانم
مزن ای مهربان آتش به جانم
تو مانند بهاران سبز سبزی
ولی من زرد چون برگ خزانم
مرا دریاب در دریای مواج
شکسته قایقی بی بادبانم
خدنگ بی کسی ها ، خستگی ها
نشسته همچنان در استخوانم
به دنبال تو هستم لنگ لنگان
دو پای خسته ام را می کشانم
اگر بینم تو را ای نور دیده
بر این چشمان بی سو می نشانم
دوستان دیگه کمتر نظر میدین!!!این رسمش نیست به خدا